« آغاز اسارت اهلبیت ( ع )» :
%%%%%%%%%%%%%%%%%%
کوچ کاروان اسرابه کوفه
پس از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین ( ع )، سپاه ابن زیاد خیمه های اهلبیت امام را آتش زده و دست به غارت اموال خاندان امام زدند . جریان این یورش وحشیانۀ سپاه شام خود مطلبی مفصّل است که انشاء الله در وبلاگ sardare6mahe.loxblog اجمالا به آن خواهیم پرداخت.
بطور خلاصه لشکریان شام با اسب دوانی بر روی پیکرهای پاک شهیدان ، وغارت اموال خاندان عترت به جشن وشادی پرداختند .
روز یازدهم محرّم یعنی فردای عاشورا در حالیکه اهلبیت اطهار ( ع ) را درحال بسته به قید اسارت سوار بر شتران عریان و بی جهاز کرده ودر حالیکه سرهای مطهّر شهدا در نوک نیزه و پیشاپیش زنان و اطفال درحرکت بودند عازم کوفه گردیند.
چنانچه امام سجّاد علیه السّلام می فرماید:« سربازان عمر بن سعد، پس از روز عاشورا، مرا بر شتری لنگ، بدون روپوش و زنان کاروان را پشت سر من بر شترانی معیوب نشاندند. سر حسین علیه السّلام را بر نیزه زده بودند. گروهی سرباز اسب سوار در دنبال و بر گرد ما بودند که نیزه در دست داشتند و اگر می دیدند اشک از چشمی روان است با نیزه بر سر او می زدند. و بدین گونه به کوفه وسپس دمشق وارد شدیم.«
منابع:
نفس المهموم، ص 208
%%%%%%%%%%%%%%%%%%
نوشته ای از غیب برای حاملان سر مقدّس امام حسین علیه السّلام
روایت شده که حاملان سر مقدّس امام حسین علیه السّلام در اولین منزلگاهی که توقف کردند، به شرابخواری نشستند اما ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی آهنین چنین نوشت:« آیا امتی که حسین را کشتند، میتوانند به شفاعت در روز قیامت امید داشته باشند؟»
آنها با دیدن این صحنه، وحشت کردند و از آن جا به راه افتادند.
و نیز از ابن سیرین نقل شده است که صد و پنجاه سال پیش از بعثت پیغمبر صلّی الله علیه وآله سنگی را یافتند که همین عبارت به زبان سریانی بر آن نقش بسته بود.
در روایتی دیگر، نقل شده است که حاملان سر مقدّس امام در میان راه به دیری رسیدند و در آن جا فرود آمدند تا نیمه روز استراحت کنند، و در آن جا بود که دیدند بر یکی از دیوارها این عبارت نوشته شده است. از راهب پرسیدند:« چه کسی این را نوشته است؟»
گفت:« از صد و پنجاه سال پیش از پیامبر اسلام در این جا نقش بسته است.«
منابع:
نفس المهموم، ص 235.
%%%%%%%%%%%%%%%%%%
سر مقدّس امام حسین علیه السّلام در خانه خولی
عمر بن سعد سر مقدّس امام حسین علیه السّلام را پس از شهادت در روز عاشورا به وسیله خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد.
خولی با سر مقدّس به کوفه آمد و به سوی قصر عبیدالله رفت. چون در قصر را بسته دید، به خانه خود رفت و سر مقدّس را زیر طشتی گذاشت.
« نوار »، همسر خولی، چنین روایت میکند:« شب دیدم خولی چیزی را به خانه آورده و زیر طشت پنهان میکند. از او سؤال کردم چیست. گفت چیزی برای تو آوردهام که همیشه بینیاز باشی. سر حسین اینک در سرای توست.
به او گفتم: وای بر تو! مردم زر و سیم به خانه میآورند و تو سر پسر دختر پیامبر را؟! سوگند به خدا، هرگز با تو در این خانه زندگی نمیکنم.
از بستر برخاستم و به حیاط خانه رفتم. به خدا سوگند ستونی از نور دیدم که از آن طشت تا آسمان بالا میرفت و پرندگان سفیدی را نیز که بر گرد آن طشت تا بامداد میچرخیدند.«
صبح که شد خولی آن سر را نزد عبیدالله بن زیاد برد.
%%%%%%%%%%%%%%%%%%
:: موضوعات مرتبط:
راه کوفه ,
,